باید نباشم وقتی...
بود و نبودم برای کسی مهم نیست که
مهم ترین دلیل بودنم است.
پ.ن: خودم می دانم، جمله ی زیبایی نبود، درست مثل حال این روزهای من
در این دنیای به ظاهر آراسته
به موهایت نشانه بزن، نه شانه
می خواهم زود پیدایت کنم.
ممکن است از دور بیایم.
دست به دست هم که میدهیم
ایضا آسمان میسازیم بر پهنه ی زمین
دستم را رها مکن
پرواز در قلمرو خود ساخته حس خدایی می دهد
یک خدای دو نفره
یاد دوران کودکی بخیر
با عروسک هایم آنقدر بازی میکردم تا نابود شوند
و تا مدتها یک تکه ی به جا مانده می شد همه دنیایم
گیرم من عروسکت !!!
یعنی یک تکه هم از من برایت بجا نمانده؟؟؟
یادت می آید اولین بار؟
در آن موزه تاریخی؟!!!
درست پشت ویترین اشیاء زیر خاکی ناگهان چشمانت سبز شد.