سکوت که می کنی
انگار جیرجیرکِ باغچۀ کوچکِ زیرِ پنچرۀ اتاقم بلند تر آواز می خواند
می خواهد مرا از تنهایی در بیاورد
چه دل کوچکِ پر سرو صدایی دارد این همسایۀ دوست داشتنی من
دلم برای یک لحظه پیش هم تنگ می شود
روی نمودار چهار بعدی زندگی
از نقطۀ مبدأ من صفر، به بینهایت بی من میل می کنی
لعنت به این بعد چهارم
دیروز دو پروانه را دیدم که به دور هم می گشتند
حالا می فهمم چرا این روزها اینهمه شمع روشن کم می بینم
گاهی خوب،
گاهی بدم
اگر از حال و روزم این گاهی ها را فاکتور بگیری میبینی که...!!!
خوب، بدم
.
پ . ن :
یاد زنده یاد شکیبایی بخیر :
سلام،
حال همه ی ما خوب است
اما تو باور نکن
پ . ن پستِ نمی آیی 1391/01/11 :
تو که به حرفم گوش ندادی
اما ماه را ببین که چقدر خاطرت برایش عزیز است
چند شبی هست که ماه را در آسمان نمی بینم.