چای برای دو نفر

به سراغ من اگر می آیی، کمی آهسته تر از دوست بیا، که ترک خورده ام از پیش در این تنهایی، ترکم می شکند

چای برای دو نفر

به سراغ من اگر می آیی، کمی آهسته تر از دوست بیا، که ترک خورده ام از پیش در این تنهایی، ترکم می شکند

سهمِ حق من

دلم گاهی دردِ عجیبی را تجربه می کند

نمی دانم غصه است، دلشوره است، یا تنهایی است؟

نمی دانم.

ولی حس بدیست.

هر سه را  دارد...

غصه که دارم وقتی شبی که سهم من است، تقسیم می شود با دیگران.

دلشوره که دارم وقتی به نداشتنت می اندیشم.

و تنهایی هم که کارِ پاره وقت همیشگی ام است، حتی آن زمان هایی که با هم هستیم لحظاتی را آن دیگران از مَنَت می گیرند.

امشب داشتم می گفتم به او؛ آزادت می گذارم تا به احترام احساسشان بی من، با آنها بگذرانی و این را هم اضافه کردم که ای کاش آن دیگران هم بدانند که باید و به احترامم بگذارند لحظاتی را با تو خلوت کنم.

نگذاشتند؟

مهم نیست.

یادم می رود.

پس باز هم لبخند می زنم

...

آنچه امشب نوشتم پاره ای بلند بود از دلم

از این شبهایی که سهم من...، نه

از این شبهایی که حقِ من بود.




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد